در جستجوی گلی در اعماق اقیانوس

مد من مکس
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جمعه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


نقظه پر رنگ امروز اون لحظه ای بود که گوشیم از دستم افتاد و تو ترسیدی ...



  • میم
  • ۰
  • ۰

نوشتن از تو نمی تواند کار سختی باشد، غم نان اگر بگذارد. حالا نه دقیقاً غم نان، بلکه غم نان و غم هزارتا چیزدیگه. قاعدتاً زندگی نباید اینقدر سخت می شد. یعنی ما هرچی توو این فیلما دیدیم اینجوری نبود. حتی اون بدبخت بیچاره هاشم یه جاهایی وضعشون از ما بهتر بود. حالا نه اینکه بگم ما خیلی وضعمون بده ها. نه خوبیم خدارو شکر. ملالی نیست به جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن هرچی دلشون میخواد بگن. مهم خودمونیم که بهش چی بگیم. بلکه ما وضعمون به خاطر این بلاتکلیفی بده. انگار هر کسی داره برای خودش بهترین فکرها رو میکنه و ما هیچ ما نگاه. نمی ذاریم این مدلی بمونه و درستش می کنیم. علی ایحال قصد کمی تراوش سنگینی ذهن روی کاغذه. کیبورد البته. والا به خدا. مردم مردم مردم. مردم به چه درد می خورن؟ مردم فقط اونجایی که راننده تاکسی میرسونتت. یا نونوا نون میده بهت. یا بقالی خرید میکنی. الباقی همه کشک و دوغه. ما میمونیم و خلوتمون. آدما توو خلوتشون خودشونن. بقیه جاها اونین که اونجا باید باشن. مثلا خود من توو اتوبوس اون آدمی ام که باید توو اتوبوس با فرهنگ باشه و جاش رو بده به اون پیرمرده. یا توو شرکت کارمندی ام که دغدغه کار داره و میشه روش حساب کرد و حقوقش زیاد میشه. پیش همخونه ام یکی ام که هستم فقط. که اجاره رو سرماه نصف کنه باهاش، همین. توو خلوتم ولی خودمم. اون آدمی که دلش میخواد آروم باشه. دلش میخواد شعر بخونه. دلش نمی خواد به هیچ کدوم از قوانین نوشته و نانوشته احترام بذاره. دلش میخواد خود خود خودش باشه. لخت. مثل همین سرصبحی که داشتم برات از خودم می نوشتم. گفتم بهت که آدم تنهایی طلبی ام. یه روزی بزرگترین رویام داشتن یه خونه کوچیک و یه ماشین ممولی و یه تنهایی بزرگ بود. خودم باشم و خودم. برم سرکار و بیام و تنها باشم. آخر هفته هامو خودم تشخیص بدم چطوری بگذرونم. خودم تصمیم بگیرم کی برم خونه کی برم سینما کی برم تئاتر کی برم پیاده روی کی شعر بخونم کی وبلاگ آپدیت کنم کی بنویسم... خودم باشم و خودم. ولی گفتم بهت از یه جایی به بعد این دیگه رویام نبود. نیست. از یه جایی به بعد تعریف تنهایی توو دنیام عوض شد. دیگه هیچ جای این رویا رو تنها نبودم. بزرگترین رویام شد اینکه دوتایی تنها باشیم. دوتایی یه خونه داشته باشیم و یه ماشین و یه تنهایی بزرگ. باهم بریم سرکار، باهم تصمیم بگیریم کی بریم سینما کی بریم پیاده روی کی بریم تئاتر، آخر هفته رو چیکار کنیم. کی شعر بخونیم. کی پادکست ضبط کنیم. کی بنویسیم. برم سرکار و بیام و تو باشی. خب تعریف تنهایی که توو آدم عوض بشه شما ببین چه اتفاقی افتاده. یعنی می خوام بگم یه کلمه با یه مفهوم ثابت در سراسر جهان وقتی تعریفش در آدمی تغییر میکنه .... همین دیگه. خلاصه که سعی کنید فیلمها رو یه کمی بهتر بسازید. ما هرچی رویا و آرزو بلدیم از توو همین فیلما و کتاباست. وگرنه که واقعیشو دست هیشکی ندیدیم. خدافظ

  • میم