در جستجوی گلی در اعماق اقیانوس

مد من مکس
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرامشمون» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
صبح که بیدار شدم تصور کردم ساعت 10 صبحه در حالی که هنوز هفت هم نشده بود. نگاه کردم و خواهرزاده امو ندیدم. یادم اومد که دیشب رفت خونه رفیقش.پاشدم دوش گرفتم و زیر دوش به همه مسائلی که این چند روز ذهنم رو درگیر کرده بودند فکر کردم. نه اینکه فکر کنم خودش مرور شد. آدم بعضی وقتا میشینه به یه چیزی فکر میکنه اما بعضی وقتا یه چیزایی اینقدر ذهنت رو درگیر کردن که صبح چشمتو باز میکنی یه سری همه اشون مرور میشن.
صبح خوبی رو با دلبر شروع کردم اما خب مادر دلبر از دستم دلخور بود. نه اینکه حق نداشته باشه که کاملا حق داره، یعنی در واقع یه روزی این رو به خودش خواهم گفت که چقدر متوجه حمایتهای زیرپوستی و هوشمندانه اش شدم و خیلی بابت همینها ازش ممنونم. اما خب متاسفانه الآن وقت مناسبی برای حرف زدن در این مورد نیست، این حرفها وقتی خوب و ارزشمند میشن که توو جایگاه و وضعیت متفاوت تری باشیم.
خود دلبر این روزها خیلی خوب داره همراهی میکنه. ناراحتی و دلخوریاشو اون گوشه کنارها ابراز میکنه اما اون قسمت حمایتگرو هدایتگر و انرژی بخشش خیلی پر رنگ تره. میفهمم که داره انرژی زیادی میذاره. گاهی که به آینده نه چندان دور فکر میکنم قشنگ میبینم که این روحیه جنگنده اش چقدر برامون خوبه. فقط باید خیلی حواسم جمع باشه. تا این حد زیاد نزدیک شدن به همچین آدمی ظرافتهای خاص خودش رو می طلبه. خیلی بیشتر باید حواسم بهش باشه. شاید به نوعی دارم سعی میکنم بگم خیلی از انتخابم راضی ام و این دوستی و دوست داشتن رو می پرستم.
امسال اندازه همه قبلش توو جاده ها بودم. نمیدونم این چندمین سفرم حساب میشه. شاید کلا چهار تا آخر هفته هم خونه نبودم. توو جاده بودن رو دوست دارم. تنها توو جاده بودن رو اما دوست ندارم.
امروز یه تیکه از نوشته های یکی از داستانهای قدیمیم رو روی فیسبوک دیدم که مربوط به کتاب مرگ در پیش رو میشد . اونموقع که اونو نوشتم خیلی تحت تاثیر رومن گاری بودم و حتی مثل رومن گاری متن رو با نام مستعار منتشر کردم. تا بتونم دوبار جایزه کنگور رو ببرم :)))))) البته که اون کتاب رو هیچوقت تموم نکردم و چرک نویسهاش رو هم نمیدونم کجا گذاشتم و چیکارشون کردم. ولی من باید بتونم یه مجموعه داستان کوتاه بنویسم. یعنی فکر میکنم اگه نتونم اینکارو بکنم به صورت کلی عمر بی حاصلی داشتم. چون گاهی که نگاه میکنم میبینم سوژه های نابی رو توو ذهن داشتم و دارم. 


پ.ن:
ــ توو اتوبوس و با موبایل تایپ کردن مسلماً باعث اشتباه تایپی هم میشه، با تشکر از صبوری شما، برطرف شد:)))

  • میم