در جستجوی گلی در اعماق اقیانوس

مد من مکس
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

این دومین شکنبه سال در یازدهمین ماه سال است. این در واقع دومین یکشنبه ای است که دارم این مدلی زندگی میکنم. مدتها بود که میخواستم دو ساعت در هفته تنها باشم و الآن دومین هفته ای است که میتوانم. وقتی می گویم مدتها منظورم یک ماه و دوماه نیست. منظورم چیزی بیشتر از دو سال است. بله می دانم که خیلی باورپذیر نیست که آدم چیزی بیشتر از دو سال در پی موقعیت و شرایطی باشد که دو ساعت در هفته تنها باشد اما خب باید عرض کنم تا اینجا زندگی تقریبا هیچ چیزش برای من باورپذیر نبوده است. اینکه چطور توانستم آن کثافت محضی که به اسم سربازی درش گیر کرده بودم را پشت سر بذارم.(یادم هست که یکبار توی برف پشت وانت جاده گردنه سنندج را طی میکردم تا نامه انتقالی کوفتی را به دست فرمانده مربوطه برسانم و هنوز برای خودم عجیب است که چطور از آن ماجرا جان سالم به در بردم) یا اینکه چطور از پدر و مادرم جدا شدم و هفت سال توی این شهر بی در و پیکر تنها زندگی کردم. یا چطور کار کردم تا زنده بمانم و چطور شغلم را عوض کردم. یا اینکه چطور خانه خریدم. (یادم هست که روزی که تصمیم به خریدن خانه گرفتیم ـ من و او ـ کمتر از یک میلیون تومان موجودی داشتیم و 5 راه مختلف را تصور کردیم تا بتوانیم خانه بخریم و دست آخر با یک خوش شانسی کوچیک بعد از یک سال رفت و آمد توانستیم خانه کوچکمان را داشته باشیم.) و هزارتا چیز کوچک و بزرگ دیگر که اینجا خیلی مناسب نیست تا بخواهم یک به یک همه را نام ببرم. ترجیح میدم یه روز یه گوشه ای یه گوش مفت گیر  بیارم و همه را برایش تعریف کنم. (امیدوارم واقعا گوش مفت باشد و مجبور نشوم ساعتی خدا تومن پول بدهم تا به چرندیات من گوش کند). حالا که توانسته ام این طلسم را بشکنم و دومین تجربه ام را پشت سر بگذارم باید بگویم یک شانس بزرگ آوردم و آنهم پیدا کردن یک دخمه پردود با سقفی کوتاه به نام کافه است. در حالی که چند دقیقه قبل از شروع این مرخصی ساعتی هنوز نمی دانستم کجا بروم و بازهم در فکر اجرای یک سمفونی تک نفره پیاده روی بودم، خیلی اتفاقی و با یک جستجوی ساده در این ابزار لعنتی گوگل مپ به کافه ای رسیدم که با دیدن عکسهای کافه تصمیم خودم را گرفتم و الآن که اینجا نشسته ام و لپ تاپم جلویم باز است و از اینترنت اینجا استفاده میکنم و این کلمه ها را برای کسی که شاید روزی اینجا را بخواند تایپ میکنم باید بگویم که جای دنجی را یافته ام. گاهی باید همه پایگاه داده خود را با اطلاعات زیادی از کافه های شهر دور بریزید و یک گزینه جدید را امتحان کنید. همین. همین که اینجا نشسته و چایی و کیک شکلاتی خورده و به کلمه بعدی فکر هم نمیکنم. تمام.

  • میم
  • ۰
  • ۰

ترسیده بود، نمی دانست به کجا پناه ببرد. نشسته بود تنها در میان کافه ای خلوت. مرد کافه چی به او نزدیک شد و خوش آمد گفت: خیلی خوش اومدید، چیزی میل دارید خدمتتون بیارم؟. ـ نه پس اومدم یه دقیقه خودتو ببینم دلتنگیم رفع بشه ـ جمله معترضه قبلی را نگفتم و به جایش گفتم لطف کنید منو رو بهم بدید. مرد کافه چی بدون مکث عجیبترین جمله تمام کافه های دنیا را گفت: متاسفانه ما چون تازه اینجا رو افتتاح کردیم هنوز منو نداریم. و بعد شروع کرد لیست چیزهایی که دارند را از حفظ گفت. نمی شنیدم چی می گفت. وسط حرفهای نامفهومش گفتم یه چایی لطفا. این دیگه چه مدلی بود؟ کافه باز کردی بدون منو؟ یعنی یک هفته ای که داشتی میز و صندلی می چیدی و این تابلوها را می خریدی و روی دیوار نصب می کردی و آشپزخانه کافه را تجهیز می کردی و پرسنل استخدام می کردی و بلاه بلاه بلاه .... وقت نکردی یک منو ببندی و چاپ کنی؟ یا اصلا همینطوری الکترونیکی که جدیدا مد شده در اختیار بذاری؟ مثل اینکه شروع کنی به پختن ماکارونی و اول پیاز رو خیلی ریز نگینی کنی. توی ماهیتابه یه کم روغن بریزی و پیاز رو تفت بدی تا طلایی بشه. دو تا حبه سیر که از قبل رنده کردی رو به همراه نمک و فلفل و زردچوبه بهش اضافه کنی. حالا وقتشه که گوشت چرخکرده رو اضافه کنی و حسابی تفت بدی. حواست باشه شعله رو یهو زیاد نکنی که پیازها بسوزه. اصلا اصل اصلی توی آشپزی کردن صبوریه. البته همه جای زندگی همینه. همیشه وقتی عجله میکنی یه گندی بالا میاد که بعدش دیگه باید بدویی تا درستش کنی. خلاصه که شعله رو یهو زیاد نکن. یه کم که رنگ گوشت تغییر کرد، قارچهای حلقه حلقه شده رو بهش اضافه کن و در ماهیتابه رو بذار تا یه کم آب بندازه. من دوست دارم قارچها درشت باشن. بعضیها هم ریز دوست دارن. ببین سلیقه ات چیه، همونجوری درست کن. اصل دوم توی آشپزی کردن اینه که با یه ذهن آزاد آشپزی کنی. خیلی خودتو به چارچوب رسپی های مرسوم محدود نکن. یه کم که قارچها آب انداخت بهش رُب اضافه کن. اون آب قارچها کمک میکنه که رُب خوب یا موادت مخلوط بشه و رنگ بده. اینجا میتونی یه کم ادویه های متنوع دیگه هم بزنی. مثلا من پابریکا دوست دارم یا پودر سیر یا پول بیبر یا هر چیز دیگه ای که فکر میکنی به طعم غذا کمک میکنه. دقت کن که این غذا باید یه طعم اصلی داشته باشه و بقیه ادویه ها قراره فقط به خوشمزه تر شدنش کمک کنن. بنابراین حواسه باشه چقدر از چه ادویه ای می زنی. یه کم که این مواد سس باهم توی ماهیتابه آشنا شدن حالا ماکارونی ها رو آبکش کن. چی؟ ماکارونی نذاشتی؟ اصلا آب نذاشتی جوش بیاد؟ خب اینهمه وقت که داشتی اینارو آماده می کردی یه قابلمه آب میذاشتی جوش بیاد دیگه. ببین. دقیقا منظورم همینه. مثل اینکه کافه بزنی منو نداشته باشی....

  • میم