نقظه پر رنگ امروز اون لحظه ای بود که گوشیم از دستم افتاد و تو ترسیدی ...
نقظه پر رنگ امروز اون لحظه ای بود که گوشیم از دستم افتاد و تو ترسیدی ...
اسم اینجا رو عوض کردم، روی اسم قبلی خیلی فکر نکرده بودم، و کلا خیلی رو اسمها فکر نمیکنم، بیشتر برام مهم حس لحظه امه که چی باشه و چطوری با اسم کنار بیام، این اسم جدید رو ولی خیلی دوست دارم، اسمش رو که سرچ کردم توو ویکی پدیا نوشته بود که در زبان لاتین به معنای گلی در اعماق اقیانوسه، و چقدر تصویری که از خوندن این جمله توو ذهنم اومد جالب و جذاب بود برام
شما وقتی در جستجوی گلی در اعماق اقیانوس هستی، علاوه بر شنا بلد بودن و غواصی بلد بودن. باید بتونی نفستو خوب نگه داری. خب به نظر نشدنی میاد و مگه میشه بدون کپسول و تجهیزات رفت به اعماق اقیانوس.خب وقتی گلی که دنبالشی در اعماق اقیانوس باشه و نه در سیارک شماره ب-612. اونموقع شما مسئولی که پیداش کنی. به هر ترتیبی که شده. حالا علاوه بر نفس. باید بتونی در اعماق اقیانوس چشماتو باز کنی و خوب ببینی. خوب دیدن هم خیلی مهمه. آدم در جستجو باید حواسش جمع باشه. و وقتی پیداش کردی... آخ وقتی که پیداش میکنی...
امشب حس خیلی خوبی دارم. بعد از دو روزی که به شدت سخت بود. امشب بخش بزرگی از ذهنم آزاد شد و حس خوشحالی باعث باز شدن اشتهام شده نصف شبی. امشب می تونم بیام روی آب و کمی نفس بکشم و به خورشید وسط آسمون لبخند بزنم.
پ . ن :
ــ در عنوان این پست نام عزیزترینمان در آینده آمده است!
خ س ت ه ا م
این اولین مطلب من در اوج روزهای مرگ وبلاگ نویسی است. اما خب راستش رو بخواهید من هیچ وقت برای خوش آمد دل مخاطب وبلاگ نویسی نکردم. از همون اولین وبلاگم سال 84 توو سایت پرشین بلاگ تا همین امروز می تونم بگم که همیشه اولویتم برای وبلاگ نویسی اول خودم بودم. شاید هم سر همین هیچوقت وبلاگ نویسی معروف و موفقی نشدم. هرچند یه زمانی برای خودم توو اوج بودم. دومین وبلاگم اما روی بلاگفا بود. زمان ما توو 19 سالگی داشتن یه فضای اختصاصی روی اینترنت خیلی حس خوبی داشت. خیلی زود از کپی کردن عکس و مطلب دیگران دست برداشتم و یه وبلاگ شخصی زدم. شاید بتونم بگم اون وبلاگ خیلی مسیر زندگی من رو تغییر داد. باب خیلی آشنایی ها رو باز کرد و حتی تا مقدار زیادی مدل فکر کردنم رو تغییر داد. اون موقع که من اونو می نوشتم دوران اوج وبلاگ فارسی بود. حالا نه اینکه بخوام بشینم اینجا براتون خاطره تعریف کنم. بیشتر قصدم این بود که بگم ندید بدید وبلاگ نویسی نیستم ولی امشب باز حس کردم شاید بد نباشه یه دونه داشته باشم. بعد از خاطرات تلخی که از تجربه کار با پرشین بلاگ و بلاگفا داشتم و عدم ارتباط برقرار کردن با میهن بلاگ و بلاگ اسکای، حالا سر از اینجا در آوردم و انگیزه ام از درست کردن این وبلاگ روزانه نویسیه. البته قالب خاصی رو از الآن براش تعریف نمی کنم، چون از همون اول هم از داشتن یه چارچوب مشخص برای نوشتن فراری بودم. فقط می دونم که سعی بر نوشتن دارم...
پ.ن:
ــ اینجا از درگیریهای ذهنی روزمره، درگیریهای ذهنی فلسفی، عشقم، دوست داشتنم، دوست داشته شدنم، شعر، کارم و .... از زندگیم می نویسم!
پ.پ.ن:
ــ من پی نوشت دوست دارم!